مترادفهای کلیدی در رشته برق
1. Voltage (ولتاژ)
تعریف: تفاوت پتانسیل الکتریکی بین دو نقطه.
مترادفها: Electric potential, potential difference
مترادفهای فارسی: پتانسیل الکتریکی، اختلاف پتانسیل
2. Current (جریان)
تعریف: جریان الکتریکی حرکت بارهای الکتریکی در یک مسیر مشخص است.
مترادفها: Electric current, amperage
مترادفهای فارسی: آمپراژ، جریان الکتریکی
3. Resistance (مقاومت)
تعریف: مقاومت یک ماده در برابر جریان الکتریکی.
مترادفها: Electrical resistance, resistivity
مترادفهای فارسی: مقاومت الکتریکی، مقاومتی
4. Power (توان)
تعریف: نرخ انتقال انرژی الکتریکی در یک مدار.
مترادفها: Electrical power, wattage
مترادفهای فارسی: قدرت الکتریکی، وات
5. Capacitance (ظرفیت)
تعریف: توانایی یک سیستم برای ذخیره بار الکتریکی.
مترادفها: Electrical capacitance, storage capacity
مترادفهای فارسی: ظرفیت الکتریکی، ظرفیت خازنی
6. Inductance (اندوکتانس)
تعریف: خاصیت یک رسانا که تغییر جریان از طریق آن نیروی محرکه الکتریکی تولید میکند.
مترادفها: Electrical inductance, inductivity
مترادفهای فارسی: القاء الکتریکی، خاصیت القایی
7. Frequency (فرکانس)
تعریف: تعداد سیکلها در ثانیه از جریان متناوب.
مترادفها: Cycles per second, Hertz
مترادفهای فارسی: هرتز، سیکل در ثانیه
8. Conductor (هادی)
تعریف: مادهای که جریان الکتریکی را عبور میدهد.
مترادفها: Electrical conductor, wire
مترادفهای فارسی: رسانا، سیم
9. Insulator (عایق)
تعریف: مادهای که در برابر جریان الکتریکی مقاومت میکند.
مترادفها: Electrical insulator, dielectric
مترادفهای فارسی: دیالکتریک، عایق الکتریکی
10. Transformer (ترانسفورماتور)
تعریف: دستگاهی که انرژی الکتریکی را بین دو یا چند مدار از طریق القای الکترومغناطیسی انتقال میدهد.
مترادفها: Electrical transformer, power transformer
مترادفهای فارسی: ترانس، مبدل الکتریکی
11. Circuit (مدار)
تعریف: مسیر کامل که در آن جریان الکتریکی میتواند جریان یابد.
مترادفها: Electrical circuit, pathway
مترادفهای فارسی: مسیر الکتریکی، مدار الکتریکی
12.Switch (کلید)
تعریف: دستگاهی برای قطع و وصل کردن اتصال در مدار الکتریکی.
مترادفها: Electrical switch, toggle
مترادفهای فارسی: سوییچ، قطع و وصل کننده
13. Fuse (فیوز)
تعریف: دستگاه ایمنی که جریان الکتریکی را در صورت افزایش بیش از حد قطع میکند.
مترادفها: Electrical fuse, circuit breaker
مترادفهای فارسی: مدارشکن، فیوز الکتریکی
14. Battery (باتری)
تعریف: دستگاهی متشکل از یک یا چند سلول الکتروشیمیایی که انرژی شیمیایی ذخیره شده را به انرژی الکتریکی تبدیل میکند.
مترادفها: Electrical battery, cell
مترادفهای فارسی: سلول الکتریکی، باتری الکتریکی
15. Generator (ژنراتور)
تعریف: دستگاهی که انرژی مکانیکی را به انرژی الکتریکی تبدیل میکند.
مترادفها: Electrical generator, dynamo
مترادفهای فارسی: دینام، مولد برق
16. Transistor (ترانزیستور)
تعریف: قطعهای نیمههادی که برای تقویت یا تغییر سیگنالهای الکتریکی استفاده میشود.
مترادفها: Bipolar Junction Transistor (BJT), Field-Effect Transistor (FET)
مترادفهای فارسی: ترانزیستور اتصال دو قطبی، ترانزیستور اثر میدانی
17. Capacitor (خازن)
تعریف: قطعهای که قادر به ذخیره بار الکتریکی است.
مترادفها: Condenser, Storage Capacitor
مترادفهای فارسی: انباره، ظرفیتسنج
18. Resistor (مقاومت)
تعریف: قطعهای که جریان الکتریکی را محدود میکند.
مترادفها: Electrical Resistor, Load Resistor
مترادفهای فارسی: بار مقاومتی، مقاومت الکتریکی
19. Inductor (سلف)
تعریف: قطعهای که انرژی الکتریکی را به صورت میدان مغناطیسی ذخیره میکند.
مترادفها: Coil, Reactor
مترادفهای فارسی: سیمپیچ، راکتور
20. Diode (دیود)
تعریف: قطعهای که جریان الکتریکی را در یک جهت عبور میدهد و در جهت دیگر مانع عبور آن میشود.
مترادفها: Rectifier, Semiconductor Diode
مترادفهای فارسی: یکسوساز، دیود نیمههادی
21. Integrated Circuit (مدار مجتمع)
تعریف: مجموعهای از قطعات الکترونیکی که در یک تراشه کوچک قرار دارند.
مترادفها: IC, Microchip
مترادفهای فارسی: آیسی، ریزتراشه
22. Microcontroller (ریزکنترلگر)
تعریف: یک تراشه که شامل یک پردازنده، حافظه و ورودی/خروجیهای قابل برنامهریزی است.
مترادفها: MCU (Microcontroller Unit), Embedded Controller
مترادفهای فارسی: واحد ریزکنترلگر، کنترلکننده تعبیهشده
23. Oscillator (نوسانساز)
تعریف: دستگاهی که سیگنال الکتریکی نوسانی تولید میکند.
مترادفها: Signal Generator, Clock Generator
مترادفهای فارسی: مولد سیگنال، مولد ساعت
24. Amplifier (تقویتکننده)
تعریف: دستگاهی که سیگنال الکتریکی را تقویت میکند.
مترادفها: Op-Amp (Operational Amplifier), Audio Amplifier
مترادفهای فارسی: تقویتکننده عملیاتی، تقویتکننده صوتی
25. Sensor (حسگر)
تعریف: دستگاهی که تغییرات فیزیکی را به سیگنالهای الکتریکی تبدیل میکند.
مترادفها: Detector, Transducer
مترادفهای فارسی: آشکارساز، مبدل
26. Relay (رله)
تعریف: سوئیچ الکتریکی که با استفاده از الکترومغناطیس عمل میکند.
مترادفها: Electromagnetic Switch, Contactor
مترادفهای فارسی: کنتاکتور، سوئیچ الکترومغناطیسی
27. Rectifier (یکسوساز)
تعریف: دستگاهی که جریان متناوب (AC) را به جریان مستقیم (DC) تبدیل میکند.
مترادفها: Converter, Diode Rectifier
مترادفهای فارسی: مبدل، یکسوساز دیودی
28. Signal (سیگنال)
تعریف: اطلاعات الکتریکی یا الکترونیکی که برای انتقال دادهها استفاده میشود.
مترادفها: Waveform, Data Signal
مترادفهای فارسی: شکلموج، سیگنال داده
29. Circuit Board (برد مدار چاپی)
تعریف: تختهای که قطعات الکترونیکی بر روی آن نصب میشوند.
مترادفها: PCB (Printed Circuit Board), Electronic Board
مترادفهای فارسی: برد الکترونیکی، مدار چاپی
30. Power Supply (منبع تغذیه)
تعریف: دستگاهی که برق لازم برای قطعات الکترونیکی را تامین میکند.
مترادفها: Power Source, PSU (Power Supply Unit)
مترادفهای فارسی: منبع برق، واحد تغذیه
31. Phase Tester (فازمتر)
تعریف: ابزاری برای تست و تشخیص ولتاژ در سیمهای الکتریکی.
مترادفها: Voltage Tester, Electrical Tester
مترادفهای فارسی: تستر ولتاژ، آزمایشگر الکتریکی
32. Non-Contact Voltage Tester (تستر ولتاژ بدون تماس)
تعریف: ابزاری که بدون نیاز به تماس مستقیم با سیم، ولتاژ را تشخیص میدهد.
مترادفها: Non-Contact Voltage Detector, Contactless Voltage Tester
مترادفهای فارسی: حسگر ولتاژ بدون تماس، آزمایشگر ولتاژ بدون تماس
33. Multimeter (مولتیمتر)
تعریف: دستگاهی برای اندازهگیری ولتاژ، جریان و مقاومت.
مترادفها: Volt-Ohm-Milliammeter (VOM), Digital Multimeter (DMM)
مترادفهای فارسی: اهمسنج، مولتیمتر دیجیتال
34. Wire Stripper (سیم لختکن)
تعریف: ابزاری برای برداشتن عایق از روی سیمها.
مترادفها: Cable Stripper, Wire Cutter
مترادفهای فارسی: کابل لختکن، سیمبر
35. Screwdriver (پیچگوشتی)
تعریف: ابزاری برای باز و بسته کردن پیچها.
مترادفها: Flathead Screwdriver, Phillips Screwdriver
مترادفهای فارسی: پیچگوشتی دو سو، پیچگوشتی چهار سو
36. Pliers (انبردست)
تعریف: ابزاری برای گرفتن، خم کردن و بریدن سیمها.
مترادفها: Needle-Nose Pliers, Cutting Pliers
مترادفهای فارسی: انبر دمباریک، انبر سیمبر
37. Soldering Iron (هویه)
تعریف: ابزاری برای ذوب کردن قلع و ایجاد اتصالات الکتریکی.
مترادفها: Soldering Tool, Electric Soldering Iron
مترادفهای فارسی: ابزار لحیمکاری، هویه برقی
38. Circuit Tester (تستر مدار)
تعریف: ابزاری برای بررسی اتصال و عملکرد مدارها.
مترادفها: Voltage Tester, Continuity Tester
مترادفهای فارسی: ولتمتر، تستر پیوستگی
39. Crimping Tool (ابزار پرس)
تعریف: ابزاری برای فشردن و اتصال سوکتها به سیمها.
مترادفها: Crimper, Terminal Crimping Tool
مترادفهای فارسی: پرس سیم، ابزار فشردن سرسیم
40. Voltage Detector (آشکارساز ولتاژ)
تعریف: ابزاری برای تشخیص وجود ولتاژ در سیمها و تجهیزات.
مترادفها: Non-Contact Voltage Tester, Voltage Sensor
مترادفهای فارسی: تستر ولتاژ بدون تماس، حسگر ولتاژ
41. Insulation Resistance Tester (تستر مقاومت عایق)
تعریف: ابزاری برای اندازهگیری مقاومت عایقهای الکتریکی.
مترادفها: Megohmmeter, Insulation Tester
مترادفهای فارسی: مگااهممتر، تستر عایق
42. Cable Cutter (کابلبر)
تعریف: ابزاری برای بریدن کابلهای الکتریکی.
مترادفها: Wire Cutter, Electrical Cable Cutter
مترادفهای فارسی: سیمبر، کابلبر الکتریکی
43. Heat Gun (سشوار صنعتی)
تعریف: ابزاری برای اعمال حرارت به قطعات مختلف الکتریکی و پلاستیکی.
مترادفها: Hot Air Gun, Heat Blower
مترادفهای فارسی: تفنگ حرارتی، دستگاه دمنده گرما
44. Conduit Bender (لولهخمکن)
تعریف: ابزاری برای خم کردن لولههای فلزی و پلاستیکی.
مترادفها: Pipe Bender, Tube Bender
مترادفهای فارسی: خمکن لوله، خمکن لولههای فلزی
45. Clamp Meter (کلمپ متر)
تعریف: دستگاهی برای اندازهگیری جریان الکتریکی بدون نیاز به قطع مدار.
مترادفها: Current Clamp, Amp Clamp
مترادفهای فارسی: انبر جریانسنج، انبرک آمپرسنج
46. Cable Tie (بست کمربندی)
تعریف: نوارهای پلاستیکی برای بستن و مرتب کردن کابلها.
مترادفها: Zip Tie, Wire Tie
مترادفهای فارسی: بست پلاستیکی، بست سیم
47. Fish Tape (فنر سیمکشی)
تعریف: ابزاری برای کشیدن سیمها از داخل لولهها و مسیرهای پیچیده.
مترادفها: Wire Puller, Electrical Fish Tape
مترادفهای فارسی: سیمکش، فنر سیمکشی الکتریکی
نتیجهگیری
آگاهی از مترادفهای کلیدی کلمات انگلیسی و فارسی در رشته برق، برای متخصصان و دانشجویان دو زبانه اهمیت بسیاری دارد. این دانش نه تنها به بهبود ارتباطات کمک میکند بلکه درک بهتری از مستندات و ادبیات فنی به دو زبان فراهم میسازد. لیست بالا مرجعی جامع برای برخی از مهمترین اصطلاحات مورد استفاده در صنعت برق ارائه میدهد و پل ارتباطی بین اصطلاحات انگلیسی و فارسی ایجاد میکند.
ترجمه و جمع آوری:
واحد تحقیق و توسعه بارق، Baregh
بارق، مرجع آگهی ها و نیازمندی های صنعت برق