معادل‌های انگلیسی و فارسی اصطلاحات تخصصی رشته برق

به روز رسانی شده در: 22 فروردین 1404
زمان مورد نیاز برای مطالعه: 9 دقیقه
 معادل‌های-انگلیسی-و-فارسی-اصطلاحات-تخصصی-رشته-برق

رشته برق یکی از پیچیده‌ترین و پرکاربردترین شاخه‌های مهندسی است که شامل مجموعه‌ای از مفاهیم و اصطلاحات فنی می‌باشد. برای متخصصان و دانشجویان دو زبانه، آگاهی از مترادف‌های کلمات انگلیسی و فارسی در این رشته می‌تواند به بهبود فهم و انتقال دانش کمک کند. این مقاله به بررسی مترادف‌های مهم‌ترین کلمات و اصطلاحات در رشته برق به دو زبان انگلیسی و فارسی می‌پردازد.

مترادف‌های کلیدی در رشته برق

1. Voltage (ولتاژ)

تعریف: تفاوت پتانسیل الکتریکی بین دو نقطه.

مترادف‌ها: Electric potential, potential difference

مترادف‌های فارسی: پتانسیل الکتریکی، اختلاف پتانسیل

 

2. Current (جریان)

تعریف: جریان الکتریکی حرکت بارهای الکتریکی در یک مسیر مشخص است.

مترادف‌ها: Electric current, amperage

مترادف‌های فارسی: آمپراژ، جریان الکتریکی

 

3. Resistance (مقاومت)

تعریف: مقاومت یک ماده در برابر جریان الکتریکی.

مترادف‌ها: Electrical resistance, resistivity

مترادف‌های فارسی: مقاومت الکتریکی، مقاومتی

 

4. Power (توان)

تعریف: نرخ انتقال انرژی الکتریکی در یک مدار.

مترادف‌ها: Electrical power, wattage

مترادف‌های فارسی: قدرت الکتریکی، وات

 

5. Capacitance (ظرفیت)

تعریف: توانایی یک سیستم برای ذخیره بار الکتریکی.

مترادف‌ها: Electrical capacitance, storage capacity

مترادف‌های فارسی: ظرفیت الکتریکی، ظرفیت خازنی

 

6. Inductance (اندوکتانس)

تعریف: خاصیت یک رسانا که تغییر جریان از طریق آن نیروی محرکه الکتریکی تولید می‌کند.

مترادف‌ها: Electrical inductance, inductivity

مترادف‌های فارسی: القاء الکتریکی، خاصیت القایی

 

7. Frequency (فرکانس)

تعریف: تعداد سیکل‌ها در ثانیه از جریان متناوب.

مترادف‌ها: Cycles per second, Hertz

مترادف‌های فارسی: هرتز، سیکل در ثانیه

 

8. Conductor (هادی)

تعریف: ماده‌ای که جریان الکتریکی را عبور می‌دهد.

مترادف‌ها: Electrical conductor, wire

مترادف‌های فارسی: رسانا، سیم

 

9. Insulator (عایق)

تعریف: ماده‌ای که در برابر جریان الکتریکی مقاومت می‌کند.

مترادف‌ها: Electrical insulator, dielectric

مترادف‌های فارسی: دی‌الکتریک، عایق الکتریکی

 

10. Transformer (ترانسفورماتور)

تعریف: دستگاهی که انرژی الکتریکی را بین دو یا چند مدار از طریق القای الکترومغناطیسی انتقال می‌دهد.

مترادف‌ها: Electrical transformer, power transformer

مترادف‌های فارسی: ترانس، مبدل الکتریکی

 

11. Circuit (مدار)

تعریف: مسیر کامل که در آن جریان الکتریکی می‌تواند جریان یابد.

مترادف‌ها: Electrical circuit, pathway

مترادف‌های فارسی: مسیر الکتریکی، مدار الکتریکی

 

12.Switch (کلید)

تعریف: دستگاهی برای قطع و وصل کردن اتصال در مدار الکتریکی.

مترادف‌ها: Electrical switch, toggle

مترادف‌های فارسی: سوییچ، قطع و وصل کننده

 

13. Fuse (فیوز)

تعریف: دستگاه ایمنی که جریان الکتریکی را در صورت افزایش بیش از حد قطع می‌کند.

مترادف‌ها: Electrical fuse, circuit breaker

مترادف‌های فارسی: مدارشکن، فیوز الکتریکی

 

14. Battery (باتری)

تعریف: دستگاهی متشکل از یک یا چند سلول الکتروشیمیایی که انرژی شیمیایی ذخیره شده را به انرژی الکتریکی تبدیل می‌کند.

مترادف‌ها: Electrical battery, cell

مترادف‌های فارسی: سلول الکتریکی، باتری الکتریکی

 

15. Generator (ژنراتور)

تعریف: دستگاهی که انرژی مکانیکی را به انرژی الکتریکی تبدیل می‌کند.

مترادف‌ها: Electrical generator, dynamo

مترادف‌های فارسی: دینام، مولد برق

 

16. Transistor (ترانزیستور)

تعریف: قطعه‌ای نیمه‌هادی که برای تقویت یا تغییر سیگنال‌های الکتریکی استفاده می‌شود.

مترادف‌ها: Bipolar Junction Transistor (BJT), Field-Effect Transistor (FET)

مترادف‌های فارسی: ترانزیستور اتصال دو قطبی، ترانزیستور اثر میدانی

 

17. Capacitor (خازن)

تعریف: قطعه‌ای که قادر به ذخیره بار الکتریکی است.

مترادف‌ها: Condenser, Storage Capacitor

مترادف‌های فارسی: انباره، ظرفیت‌سنج

 

18. Resistor (مقاومت)

تعریف: قطعه‌ای که جریان الکتریکی را محدود می‌کند.

مترادف‌ها: Electrical Resistor, Load Resistor

مترادف‌های فارسی: بار مقاومتی، مقاومت الکتریکی

 

19. Inductor (سلف)

تعریف: قطعه‌ای که انرژی الکتریکی را به صورت میدان مغناطیسی ذخیره می‌کند.

مترادف‌ها: Coil, Reactor

مترادف‌های فارسی: سیم‌پیچ، راکتور

 

20. Diode (دیود)

تعریف: قطعه‌ای که جریان الکتریکی را در یک جهت عبور می‌دهد و در جهت دیگر مانع عبور آن می‌شود.

مترادف‌ها: Rectifier, Semiconductor Diode

مترادف‌های فارسی: یک‌سوساز، دیود نیمه‌هادی

 

21. Integrated Circuit (مدار مجتمع)

تعریف: مجموعه‌ای از قطعات الکترونیکی که در یک تراشه کوچک قرار دارند.

مترادف‌ها: IC, Microchip

مترادف‌های فارسی: آی‌سی، ریزتراشه

 

22. Microcontroller (ریزکنترل‌گر)

تعریف: یک تراشه که شامل یک پردازنده، حافظه و ورودی/خروجی‌های قابل برنامه‌ریزی است.

مترادف‌ها: MCU (Microcontroller Unit), Embedded Controller

مترادف‌های فارسی: واحد ریزکنترل‌گر، کنترل‌کننده تعبیه‌شده

 

23. Oscillator (نوسان‌ساز)

تعریف: دستگاهی که سیگنال الکتریکی نوسانی تولید می‌کند.

مترادف‌ها: Signal Generator, Clock Generator

مترادف‌های فارسی: مولد سیگنال، مولد ساعت

 

24. Amplifier (تقویت‌کننده)

تعریف: دستگاهی که سیگنال الکتریکی را تقویت می‌کند.

مترادف‌ها: Op-Amp (Operational Amplifier), Audio Amplifier

مترادف‌های فارسی: تقویت‌کننده عملیاتی، تقویت‌کننده صوتی

 

25. Sensor (حسگر)

تعریف: دستگاهی که تغییرات فیزیکی را به سیگنال‌های الکتریکی تبدیل می‌کند.

مترادف‌ها: Detector, Transducer

مترادف‌های فارسی: آشکارساز، مبدل

 

26. Relay (رله)

تعریف: سوئیچ الکتریکی که با استفاده از الکترومغناطیس عمل می‌کند.

مترادف‌ها: Electromagnetic Switch, Contactor

مترادف‌های فارسی: کنتاکتور، سوئیچ الکترومغناطیسی

 

27. Rectifier (یک‌سوساز)

تعریف: دستگاهی که جریان متناوب (AC) را به جریان مستقیم (DC) تبدیل می‌کند.

مترادف‌ها: Converter, Diode Rectifier

مترادف‌های فارسی: مبدل، یک‌سوساز دیودی

 

28. Signal (سیگنال)

تعریف: اطلاعات الکتریکی یا الکترونیکی که برای انتقال داده‌ها استفاده می‌شود.

مترادف‌ها: Waveform, Data Signal

مترادف‌های فارسی: شکل‌موج، سیگنال داده

 

29. Circuit Board (برد مدار چاپی)

تعریف: تخته‌ای که قطعات الکترونیکی بر روی آن نصب می‌شوند.

مترادف‌ها: PCB (Printed Circuit Board), Electronic Board

مترادف‌های فارسی: برد الکترونیکی، مدار چاپی

 

30. Power Supply (منبع تغذیه)

تعریف: دستگاهی که برق لازم برای قطعات الکترونیکی را تامین می‌کند.

مترادف‌ها: Power Source, PSU (Power Supply Unit)

مترادف‌های فارسی: منبع برق، واحد تغذیه

 

31. Phase Tester (فازمتر)

تعریف: ابزاری برای تست و تشخیص ولتاژ در سیم‌های الکتریکی.

مترادف‌ها: Voltage Tester, Electrical Tester

مترادف‌های فارسی: تستر ولتاژ، آزمایشگر الکتریکی

 

32. Non-Contact Voltage Tester (تستر ولتاژ بدون تماس)

تعریف: ابزاری که بدون نیاز به تماس مستقیم با سیم، ولتاژ را تشخیص می‌دهد.

مترادف‌ها: Non-Contact Voltage Detector, Contactless Voltage Tester

مترادف‌های فارسی: حسگر ولتاژ بدون تماس، آزمایشگر ولتاژ بدون تماس

 

33. Multimeter (مولتی‌متر)

تعریف: دستگاهی برای اندازه‌گیری ولتاژ، جریان و مقاومت.

مترادف‌ها: Volt-Ohm-Milliammeter (VOM), Digital Multimeter (DMM)

مترادف‌های فارسی: اهم‌سنج، مولتی‌متر دیجیتال

 

34. Wire Stripper (سیم لخت‌کن)

تعریف: ابزاری برای برداشتن عایق از روی سیم‌ها.

مترادف‌ها: Cable Stripper, Wire Cutter

مترادف‌های فارسی: کابل لخت‌کن، سیم‌بر

 

35. Screwdriver (پیچ‌گوشتی)

تعریف: ابزاری برای باز و بسته کردن پیچ‌ها.

مترادف‌ها: Flathead Screwdriver, Phillips Screwdriver

مترادف‌های فارسی: پیچ‌گوشتی دو سو، پیچ‌گوشتی چهار سو

 

36. Pliers (انبردست)

تعریف: ابزاری برای گرفتن، خم کردن و بریدن سیم‌ها.

مترادف‌ها: Needle-Nose Pliers, Cutting Pliers

مترادف‌های فارسی: انبر دم‌باریک، انبر سیم‌بر

 

37. Soldering Iron (هویه)

تعریف: ابزاری برای ذوب کردن قلع و ایجاد اتصالات الکتریکی.

مترادف‌ها: Soldering Tool, Electric Soldering Iron

مترادف‌های فارسی: ابزار لحیم‌کاری، هویه برقی

 

38. Circuit Tester (تستر مدار)

تعریف: ابزاری برای بررسی اتصال و عملکرد مدارها.

مترادف‌ها: Voltage Tester, Continuity Tester

مترادف‌های فارسی: ولت‌متر، تستر پیوستگی

 

39. Crimping Tool (ابزار پرس)

تعریف: ابزاری برای فشردن و اتصال سوکت‌ها به سیم‌ها.

مترادف‌ها: Crimper, Terminal Crimping Tool

مترادف‌های فارسی: پرس سیم، ابزار فشردن سرسیم

 

40. Voltage Detector (آشکارساز ولتاژ)

تعریف: ابزاری برای تشخیص وجود ولتاژ در سیم‌ها و تجهیزات.

مترادف‌ها: Non-Contact Voltage Tester, Voltage Sensor

مترادف‌های فارسی: تستر ولتاژ بدون تماس، حسگر ولتاژ

 

41. Insulation Resistance Tester (تستر مقاومت عایق)

تعریف: ابزاری برای اندازه‌گیری مقاومت عایق‌های الکتریکی.

مترادف‌ها: Megohmmeter, Insulation Tester

مترادف‌های فارسی: مگااهم‌متر، تستر عایق

 

42. Cable Cutter (کابل‌بر)

تعریف: ابزاری برای بریدن کابل‌های الکتریکی.

مترادف‌ها: Wire Cutter, Electrical Cable Cutter

مترادف‌های فارسی: سیم‌بر، کابل‌بر الکتریکی

 

43. Heat Gun (سشوار صنعتی)

تعریف: ابزاری برای اعمال حرارت به قطعات مختلف الکتریکی و پلاستیکی.

مترادف‌ها: Hot Air Gun, Heat Blower

مترادف‌های فارسی: تفنگ حرارتی، دستگاه دمنده گرما

 

44. Conduit Bender (لوله‌خم‌کن)

تعریف: ابزاری برای خم کردن لوله‌های فلزی و پلاستیکی.

مترادف‌ها: Pipe Bender, Tube Bender

مترادف‌های فارسی: خم‌کن لوله، خم‌کن لوله‌های فلزی

 

45. Clamp Meter (کلمپ متر)

تعریف: دستگاهی برای اندازه‌گیری جریان الکتریکی بدون نیاز به قطع مدار.

مترادف‌ها: Current Clamp, Amp Clamp

مترادف‌های فارسی: انبر جریان‌سنج، انبرک آمپرسنج

 

46. Cable Tie (بست کمربندی)

تعریف: نوارهای پلاستیکی برای بستن و مرتب کردن کابل‌ها.

مترادف‌ها: Zip Tie, Wire Tie

مترادف‌های فارسی: بست پلاستیکی، بست سیم

 

47. Fish Tape (فنر سیم‌کشی)

تعریف: ابزاری برای کشیدن سیم‌ها از داخل لوله‌ها و مسیرهای پیچیده.

مترادف‌ها: Wire Puller, Electrical Fish Tape

مترادف‌های فارسی: سیم‌کش، فنر سیم‌کشی الکتریکی

 

نتیجه‌گیری

آگاهی از مترادف‌های کلیدی کلمات انگلیسی و فارسی در رشته برق، برای متخصصان و دانشجویان دو زبانه اهمیت بسیاری دارد. این دانش نه تنها به بهبود ارتباطات کمک می‌کند بلکه درک بهتری از مستندات و ادبیات فنی به دو زبان فراهم می‌سازد. لیست بالا مرجعی جامع برای برخی از مهم‌ترین اصطلاحات مورد استفاده در صنعت برق ارائه می‌دهد و پل ارتباطی بین اصطلاحات انگلیسی و فارسی ایجاد می‌کند.

ترجمه و جمع آوری:

واحد تحقیق و توسعه بارق، Baregh

بارق، مرجع آگهی ها و نیازمندی های صنعت برق

دیدگاه خود را بنویسید دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *